منو پسرم

بااومدن من به خونه رنگ وبوی همه چی عوض شد حتی غذاهامون.مامانی پریناز تا ١٣روزپیشمون موندبعدبابایی اومددنبالش رفتن وماتنهاشدم.جونم براتون بگه که من از اول پسرآرومی بود تا سه روز همش خواب بودم تازه ازبس کوچولوبودم شیرهم نمیتونستم بخورم آخرش توی پوشکم مامانی خون دید دیگه با بابایی ومامانی انیس راهی دکترشدیم سه تا متخصص اطفال رفتیم همه گفتن ازبس شیرنخورده هم زردی گرفتم هم کلیه هام کم آب شده.دیگه ناچارا شیرخشک خوردم مامانی پریناز همش یه ساعت به یه ساعت بیدارم میکرد وبهم شیرخشک میداد تا اینکه ٧روزه که شدم تونستم شیرمامانی رو بخورم.توی این روزا مامان همش شیرشو با قطره چکون بهم میداد.کم کم زردیم هم برطرف شد. توی ٧روزگی بندنافم خوب شد.ماماننی...

بعد ٧تابهار که از آشنایی مامانی بابایی میگذشت خدامامانی بابایی رو سوپرایز کرد ومنو بهشون داد . البته اولش مامانی بابایی عزاگرفتن وناراحت شدن که من اومدم چون شرایطشو نداشتن میخواستن وقتی بیام که سنگ تموم بزارن برام ولی بعدش خداروشکرکردن که بدون هیچ هزینه ودردسری خدامنوبراشون فرستاده😍😘دقیقا اول محرم بود که مامانی بابایی سوپرایز شدن ولی تا وقتی سونو نرفتن به کسی نگفتن.توی ٩ماهی که من توشکم مامانی بودم.مامان بابا کلی منوبردن دکتروسونو که مطمئن بشن سالمم.عمودکتره توی ١٣هفتگیم گفت شبیه دخترام😖😖ولی توی ١٨هفتگی باقطعیت گفت که گل پسرم😁ولی مامانی بابایی توی هفته ٢۴دوباره رفتن ومنودید زدن ومطمئن شدن پسرم نه اینکه براشون فرق داشته باشه چون همه...